دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(110)

  

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۰)

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

 

 

  من انسان را در آستانه هزاره سوم دیدم که  تجسم انتقاد بود و مجسمه فریاد. او  همه قيد و بندها را درهم مي كوبيد و بر هر چه که او را به بند می کشیدند، برمي آشوبيد .زنجيرها را مي گسست و ميله قفس محبس را درهم مي شكست.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 من در شهر سرب و سراب مردمی را دیدم  که راستی را هشته و با قراری نانوشته همه به همدیگر دروغ می گویند و راهی بی فروغ می پویند. بنابراین نه گفتارها رنگ و بویی دارد و نه رفتارها سمت و سویی.

 

 

 

من جعبه ای دیدم جادو با حربه هیاهو که خردها را به چشم می آورد و خردمندان را به خشم. در آن جعبه جادو يا ديگ پر هياهو  هر خوراكي مسموم را با رنگي خوش و طعمي موهوم مي پختند و به خورد احساس هاي سطحي مي دادند. اما سال ها بود كه تراكم فريادها، سوپاپ يادها را مسدود كرده و انفجار هر لحظه آن موعود بود. 

 

 من بسي ملت هاي به پاخاسته و به يگانگي آراسته را ديدم كه همه مي دانستند «چه چیز را نمی خواهند» ؛ اما پس از پيروزي نهضت چون نمي دانستند« چه چیز را می خواهند» ، هر گروه به سمتي و هر دسته به سويي مي رفتند.

من ملت هايي را ديدم توسعه نديده و چون كودكان نورسيده  كه به جاي پستان شير ، پستانك تحقير مي مكيدند و كوراب كوير را مي كاويدند.(كوراب=سراب)

ادامه دارد....

شفيعي مطهر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 16:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |